حس دوم (2) :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، الر کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ ، ... .
علاوه بر مواردی که در قسمت قبل گفته شد ، حس دومو به حس درون یا درونیم گفته شده و میشه گفت ، منتها اگه حس درون یا درونی بعد حس بیرون یا بیرونی باشه ، چراکه مقصود از حس دوم حسی بعد حس اوله و داشتن اونه .
مثلا در همون پاورقیهای استاد شهید بر اثر مرحوم علامه ، نقله که کانت آلمانی گفته که بر سنگ مزارش نوشته بشه که دو جیز اونو به شگفتی وا داشته ، یکی آسمون بالای سرش ، و یکیم درونش .
حالا کاری ندارم به اینکه آسمون بالای سر درونو به شگفتی واداشته ، ولی درون چی !؟ آیا درون درونو به شگفتی واداشته ؟ و در درون درونی شگفت زده از درونه ؟ ووو ؟ ولی کدوم یکی از این دو درون درون دومه ؟ واگر بقول حسی که درون رو عبارت از حس بگه ، اونوقت کدوم یکی از این دو حس حس دومه ؟ حالا احساس درون توسط کدوم حس !؟ بمونه !
که گفته شده و بشه که : می بینم که مثلا دوست دارم ، حفظم ، یادم میاد ، فکر می کنم و ... ، حتی : می بینم که جوندارم ، و از همه شگفت انگیزترشم اینکه : می بینم که می بینم ! و بعبارت دیگه حس حس ! هردوشم حس بینایی !
حالا در : می بینم که می شنوم ، بومی کنم ، می چشم و لمس می کنم ، مثل دیدن دیدن نیست ، که حس دوم حس خود باشه ، بلکه حس دوم حس حواس دیگه هست .
ناگفته نمونه که حس دوم می تونه حس شنواییم باشه ،البته در تعبیراتی چنین : شنیدم که می بینم ، بومی کنم ، می چشم و لمس می کنم ، حالا شگفت انگیز ترش : شنیدن شنیدن ! هم بمونه .
که گفتم عبارته از حس حس ، که هرچند هردو حسه ، ولی یکی حس دومه .